وبسایت شخصی من

۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

چیزی ندارم غیر تو ...

سلام خدا!

۲۴ آذر ۹۷ ، ۰۵:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

م ح عیسی زاده (خاطره اربعین 97)

م ح عیسی زاده اسمش بود.

قرار بود با ابوالفضل و وحید همراه هم مسیر نجف کربلا رو بریم.

من و محمدحسین رفتیم کاظمین سامرا. وقتی برگشتیم ساعت 1شب جمعه بود. ابوالفضل و وحید چون ما دیر رسیده بودیم رفته بودند. من مونده بودم با محمدحسین که سال اولش بود می خواست مسیر پیاده روی رو بیاد!

خلاصه یادم نمیره خیلی بهش سخت گذشت با من.

۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ابو حسین ... (خاطره اربعین 97)

اسمش ابوحسین بود.

راننده ون بود.

همون ون رو میگم که از نجف گرفتیم دربست. ما رو ببره سامرا. بعد کاظمین. بعد هم برگردونه نجف.

آدم خوبی بود. شمارشم گرفتیم.

دارم فک می کنم تیکه کلاماشو بنویسیم. حیف یادم رفته.

ولی یادمه دست و پا شکسته باهش صحبت کردم.

می گفت معلمه.

ولی دیگه عربی اونقد بلد نبودم که از حقوقشو اینا بپرسم.

میگم عربی باید یاد بگیرم هی بگو نه ...

۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مفاتیح سبک (خاطره اربعین 97)

داخل پَــکــی که از طرف کاروان به ما دادند 3تا کتاب بود. یکی از اونا یه مفاتیح به سایز کوچیک بود. علاوه بر کوچیک بودن یه ویژگی خوبش سبک بودنش بود. از این کاغذ کاهی ها که جدیدا مـــُد شده توش استفاده شده بود. انصافا خیلی خوب بود! (حسش نیست برم عکسشو بگیرم بذارم ... !)

 

#اربعین

۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سینه زنی دانشگاه بیرجند (خاطره اربعین 97)

از حرم امام علی (ع) اومده بودم.

دراز کشیده بودم داخل اسکان برای استراحت.
دیدم تو بخش بغلی مون بچه های دانشگاه بیرجند شروع کردن به سینه زدن.
منم رفتم تو جمعشون نشستم.
خیلی خوب بود.
از قبل تمرین کرده بودند مداحی ها رو. خیلی هماهنگ سینه می زدند و جوتب می دادند.
طبق معمول تو اربعین امسال هرجایی یه چند نفر حلقه می زدند و مداحی می خوندند یکی از مداحی هایی که حتما می خوندند این بود:
جلوی آیینه ...
خودمو می بینم ...
خیلی تغییر کردم ...
جدی جدی با ...
روضه های تو ...
خودمو پیر کردم ... .
 
* در ضمن یادم نمیره خیلی گریه کردم و دلم شکست. برای شهادت هم دعا شد. ولی حیف که لیاقتی نیست ...
۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰