اگه خدا قسمت کنه ان شاء ا... روز یکشنبه ی هفته آبنده که میشه 27 بهمن عازم سرزمین وحی هستم ...

از طرف عمره دانش آموزی ...
البته فقط نوبتش رو بهمون دادن وگرنه تمام پولش رو ازمون گرفتن که البته به جاش ارزش داره ...
نمیدونم چی کار کردم که دارم میرم حج ... البته اهل نماز و قرآن و ... هستم ولی بازم بدون گناه نیستم و به نظرم لیاقت رفتن به خانه ی خدا و مدینه و قبرستان بقیع رو ندارم ...
راستیتش فکر کنم این سفر از مجلس روضه ی امام حسین (ع) قسمتم شد ...
راستیتش تو همین محرم 1392 یه شب که فکر کنم شب عاشورا یا شام غریبان (درست یادم نیست) آقا امام حسین بود توی حسینیه شهرمون داشتیم سوگواری و گریه می کردیم ... حال و هوای خاصی بود ... اون روزها پرچم گنبد آقا اباعبدا... رو به شهرمون آورده بودند ...
یه گوشه نشسته بودم و مداح خوب هیئتمون با سوگ خاصی روضه می خوند ... خیلی گریه کرده بودم ... تا اینکه یکباره مداح گفت : امشب می خوایم زیر پرچم آقا امام حسین اربابمان گریه کنیم و بعدش یه نفر یه کیف سامسونیت رو به داخل هیئت اورد ...
نوشتن و توصیف کردنش سخته ...
در کیف رو بازکردند و پرچم گنبد آقا رو که قرمز رنگ بود رو در آوردند و روی منبر جلوی چشم ما قرار دادند ...
همه گریه می کردند ... مداح هیچی نمی خوند ولی همه با صدای بلند گریه می کردند ...
من هم دلم اون شب شکست و قسمت شد خیلی با خلوص نیبت برای آقا اباعبدا... گریه کنم ...
سرتون رو درد نیارم ولی به نظرم سفر چند رو آیندم به سرزمین وحی ثمره ی این شب بوده ...
یا علی