از حرم امام علی (ع) اومده بودم.

دراز کشیده بودم داخل اسکان برای استراحت.
دیدم تو بخش بغلی مون بچه های دانشگاه بیرجند شروع کردن به سینه زدن.
منم رفتم تو جمعشون نشستم.
خیلی خوب بود.
از قبل تمرین کرده بودند مداحی ها رو. خیلی هماهنگ سینه می زدند و جوتب می دادند.
طبق معمول تو اربعین امسال هرجایی یه چند نفر حلقه می زدند و مداحی می خوندند یکی از مداحی هایی که حتما می خوندند این بود:
جلوی آیینه ...
خودمو می بینم ...
خیلی تغییر کردم ...
جدی جدی با ...
روضه های تو ...
خودمو پیر کردم ... .
 
* در ضمن یادم نمیره خیلی گریه کردم و دلم شکست. برای شهادت هم دعا شد. ولی حیف که لیاقتی نیست ...