خب قطعا هرکسی تو این شبا خاطره هایی داره.

بسم الله ...

شب اول قدر امسال داخل خوابگاه مراسم بود.

قرار بود شهید بیارن که توفیق نشد.

مداح داشت روضه می خوند. روضه حضرت زهرا(س) بود.

یادمه جمعیت زیاد شده بود الحمدلله. همین شد که رفتم که از طبقه بالای نمازخونه از تو قفسه ها، قرآن هایی که مدت ها بود دست نخورده بود(!) رو بیارم پایین.

چراغ ها کاملا خاموش بود.

چه حس خوبی بود. قرآن ها رو داشتم می چیدم رو هم که بیارم پایین که صدای مداح هم می اومد. داشت می خوند:(بلند شدم به نوک پنجه پا اما حیف ...)

دیگه نتونستم. نشستم و چند قطره اشک ریختم.

بهترین خاطره همینه. دیگه چی می خوام از شب قدر؟

خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه.

 


خاطرات ماه مبارک رمضان 1398.