بازم فرصتی دست داد برای شروعی مجدد ... :

 

الان که انگشتانم توان و فرصت دارد بنویسد از تو ...

الان که دلم می تونه هواتو بکنه ...

الان که عقل و ذهنم می تونه تصمیم بگیره کردن هواتو ...

الان که زبونم میتونه بگه السبلام علی الحسین ...

الان که گوشام میتونه بشنوه مداحیتو ...

 

عاقا بذار یه سلام بدم از راه دور ...

 

السلام علیک یا اباعبدلله ...

 

سلام به شاه از طرف ذره ی ناچیز روسیاه ... 

 

حیف کاری کردم که جواب سلامتو نمی شنوم آقا ... .