اتفاقی افتاد که یقینم نسبت که حکمت در کارهای خدا بیشتر شد ...

چند وقت پیش پای منبر یکی از روحانیون توصیه شد که کتاب توحید مفضل را بگیرید و بخوانید و من تصمیم گرفتم که به کتابخانه برم و این کتاب را بگیرم.
 
 
از اول هفته به دلایل مختلف موفق به رفتن به کتابخانه نمی شدم تا اینکه امروز عصر به کتابخانه رفتم تا این کتاب را امانت بگیرم اما با وجود بازبودن درب کتابخانه مسئول تحویل کتاب در آن حضور نداشتند و ناچار گفتند فردا مراجعه کن و من نیز برگشتم ...
شب که در مغازه ی پدرم بودم کتابفروشی وارد مغازه شد و گفت کتابی نمی خواهید؟
بردارم که نیز حضور داشت گفت نه ممنون.
اما من گفتم حالا بگذارید یک نگاهی بیندازیم ...
  اینجا را خوب بخوایند:
مرد کتاب ها را روی ویترین که گذاشت و ناگهان چشمم به کتاب دومی افتاد ...
آری!
کتاب توحید مفضل ...
کتاب را خریدم و ...
.
.
.
.
یا ایها العالم ...
کارهای خدا بی حکمت نیست 
خدایا!
پروردگارا!
شیرینی طاعتت را بر کام همگان و این بنده ی حقیر و گنهکارت بچشان ... آمین یا رب العالمین