وبسایت شخصی من

۳۸ مطلب با موضوع «خاطرات :: اربعین» ثبت شده است

قسمتم شد ... (خاطره اربعین 97)

امسال از چندماه قبل اربعین با خودم گفته بودم که امسال رو نمی رم اربعین چون درسام یک کم سخت شده. اما ثبت نام که داخل دانشگاه شروع شد دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم. یه جورایی پدرم قبلا گفته بودن که چون دوبار رفتی اربعین کربلا دیگه امسال نرو. به خاطر همین روز قبل اینکه مهلتثبت نام تموم شه به پدرم زنگ زدم و گفتم اجازه میدین امسال برم اربعین؟ اولش گفتن اگه دوس داری نرو؟ منم گفتم الان که قسمتم میشه بذارین برم شاید دیگه قسمتم نشه! همین شد که گفتن باشه اسمت رو بنویس.

اسم نوشتیم و باتوجه به اینکه پاسپورتم تاریخش تموم شده بود شروه کردم دنبال کارای پاسپورت و دوندگی های اون ...

هرجوری شد امام حسین طلبید و کارام درست شد ...

آره زائر شدم ...

۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۸:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اربعین 97

بسم رب الحسین

الحمدلله امسال خدا قسمت کرد برم اربعین. خاطرات بسیار زیاد بود و صحنه های عجیب و تامل برانگیز بسیارتر. سعی می کنم یک ساعت وقت بذارم و چندتایی رو به یادگار برای خودم اینجا ثبت کنم.

بسم الله ...

۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ذکر یونسیه! (خاطره اربعین 96)

من و دوستم ابوالفضل ساعت 4 عصر می رفتیم یک جا برای اسکان پیدا می کردیم و تا ساعت 2 شب اونجا استراحت می کردیم. بعد شروع می کردیم به ادامه پیاده روی!

من و دوستم ابوالفضل در پیاده روی کربلا بودیم!

ساعت 2 حرکت می کردیم تا ساعت های نزدیک به 5 صبح یه شصت هفتاد تا عمود می رفتیم و بعد یک جا وایمیستادیم برای نماز صبح. حدود چهل پنج دقیقه به اذون صیح. شروع می کردم نماز شب رو خوندن. 5 تا دو رکعت. بعد یه دونه 2 رکعتی و یه دونه نماز یه رکعتی. بعد که نماز شب تموم می شد یه 15 دقیقه می موند به اذون. یادمه تو اعتکاف که بودم حاج آقایی می گفت بعضی ذکر ها مداد هستند. یعنی وقتی میگی اون ها رو میگی برات ثواب می نویسن. بعضی از ذکر ها پاک کن هستند یعنی وقتی می گیشون گناهانت رو پاک می کنند. بعضی از ذکر ها هم هستند که هم پاک کن هستند هم مداد. مثل صلوات. مثل ذکر یونسیه. خلاصه این حاج آقا به ما یاد داد که هر وقت حالش رو داشتی برو سجده و تو سجده هر چند تا که تونستیی و حال داشتی ذکر یونسیه رو بگو. لاالله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین ...

خلاصه تو این پونزده دقیقه مونده به اذون صبح دلم حالش رو داشت که برم سجده و تا خود اذون این ذکر رو بگم. حال فوق العاده ای بود ...

رسیدیم کربلا. یه سحر ساعت 2 وضو گرفتم و از محل اسکان تنهایی زدم بیرون. رفتم بین الحرمین و حرم امام حسین. حدود یه ساعت مونده به اذون صبح، رفتم حرم حضرت ابالفضل. زیادت کردم و رفتم جایی پیدا کردم و نشستم و آماده شدم برای نماز صبح. 50 دقیقه مونده بود به اذون. نماز شب خوندم. 15 دقیقه مونده بود به اذون. رفتم سجده و شروع کردم ذکر یونسیه گفتن. اذون رو گفتن و سر از سجده برداشتم. نفر بغلیم گفت: به به! چه جوونی. چه حالی داری می کنی؟!

منم گفتم: (همه ی این ها رو نوشتم برا این یه جمله):

پیشونیت رو مهر کربلا، رو فرش حضرت عباس،تو حرم ایشون، در حال ذکر خدا ...

چی از این بهتر و باحال تر ...

....

هی ... یادش بخیر

حیف نتوستم ادامه بدم ...

 

۱۴ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۵ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰