وبسایت شخصی من

۲۹ مطلب با موضوع «خاطرات :: مدرسه» ثبت شده است

آمدم ولی با تاخیر!

سلام

امروز دقیقا شنبه 5 مهر 93 ه.ش و 2 ذی الحجه 1435 ه.ق ...

از روز اول مهر اتفاقات و حوادث 90% شیرینی رخ داد که دوست داشتم بیم و اون ها رو اینجا یادداشت کنم ولی وقت نمی شد ...

حالا امروز چندتا از اون ها رو می نویسم تا خاطره بشه ...

یاعلی

۰۵ مهر ۹۳ ، ۰۵:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و باز بوی ماه مهر

ساعت 6:25 / اینجا ایران / خراسان / 1 مهرماه سال 1393 

و امروز ...

و امروز ...

و امروز 1 ماه مهر است ...

و امروز روز بازگشایی مدارس ...

و امروز روزی که صبح های شهر با جنب و جوش دانش اموزان رنگ امیزی می شود ...

چه زیباست مهر و چه زیباتر روز اول آن ...

تا نیم ساعت دیگر می ریم مدرسه ...

سال تحصیلی 93-94 ...

خدایا!

ای بزرگا!

ای معبود من!

ای خالق من !

هیچگاه من و دیگر دوستانم را تنها نگذار ...

نگذار تنها چون آن رانده شده در کمین ماست ...

تو بزرگی و اون هیچ و از هیج نیز هیچ تر ...

از امروز ...

بیشتر هوای همه ی ما رو داشته باش خدای خوب من ...

آمین

۰۱ مهر ۹۳ ، ۰۶:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و خــتــامــه مـــســـک ...

 
 
امروز زنگ عربی در یکی از تمرین های کتاب آیه ی 26 سوره ی مطففین آمده بود:
« خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فی‏ ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ » 
دبیر محترممون جناب (م.ع) گفتند بچه ها ترجمه ی این آیه میشود که :
« شرابی که مهر و مومش مشک است و ... »
 و ادامه دادند : 
ببینید بچه ها مهر و پلمپ شراب های بهشتی از مشک است پس خودش چه است و چه مزه ای دارد فقط خدا می داند ...
بعدش گفتند می دانید شراب بهشتی چه تفاوتی یا شراب این دنیا دارد ؟
ما هم گفتیم نه ...
دبیرمون گفتند شراب بهشتی نه سر را به درد می آورد ... نه آدم را مست و لایعقل می کند و ...
در همین لحظه یکی از بچه ها گفت پس چه کار می کند !!!!
با گفتن این جمله همه کلاس شروع به خنده کردند ...
آقای (ع.م) هم گفتند که شراب بهشتی شادی آور و نشاط آور است و در عین حال هیچ ضرری ندارد ...
 
و به راستی خوشا به حال آنان که پاداششان بهشت است و چه نعمت هایی در انتظارشان است ...
۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۲ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

امان از حرف مردم !

سلآمــ
امروز تک زنگ آخر درس شیرین عربی داشتیم .
معلم بسیار خوبمون جناب آقا (ع.م) گفتند :
« روزی پدر و پسری با چهار پایی در حال رفتن بودند. پدر و پسر پیاده بوده و چهارپا نیز به دنبال آنان می رفته است. عابری به آنان رسیده و گفته شما چرا از چهارپای خودتان استفاده نمی کنید و سوار آن نمی شوید!
پدر و و پسر تصمیم گرفتند که پسر سوار چهارپا شود... پس از طی مسافتی عابری به آنها رسید و گفت ای پسر تو چقدر بی ادبی که خودت سواره ای و پدرت پیاده !
پدر و پسر تصمیم گرفتند هر دو سوار چهارپا شده و به راهشان ادامه دهند ...
اما پس از طی مسافتی عابری دیگر به آنها رسیده و گفت شما دو نفر چقدر بی رحم هستید که هر دو سوال این چهارپای بدبخت شده اید ... چهارپا گناه دارد !
پدر که از این اوضاع به تنگ آمده بود رو به پسرش کرد و گفت : میدانی چه کنیم ؟ بیا چهارپا را بر دوش خود گرفته و او را حمل کنیم تا بلکه مردم دیگر حرفی نزنند !
 
-----------------------------------------------
 
همانطور که متوجه شدید این حکایت پیرامون حرف مردم بود و یادآور همون جمله ای که در دروازه رو میشه بست ولی در دهان مردم رو نه !
البته عده ای می گویند اصلا به حرف مردم نباید اعتنا کرد ...
ولی نظر من اینه که اتفاقا باید به حرف مردم توجه کرد ولی به اندازه ...
به اندازه یعنی تا حدی که بتوانیم بر اساس آن عیب های خود و کارهایمان را دریابیم و با برطرف کردن آنها پیشرفت کنیم ... ولی توجه بیش از حد کاری جز تخریب خومان نیست ...
نظر شما چیه؟
 
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۱۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

آدم ها ...

معلم زبان انگلیسیمون آقای (ف.ع) امروز وقتی داشتند لغات درس هفتم کتاب دوم دبیرستان رو معنی می کردند به لغت race ( به معنی: مسابقه ، نژاد ) که رسیدند گفتند:
تو کتابی نوشته بود آدم یا Horse race هستند و یا Turtle race یعنی یا اسب نژاد و یا لاک پشت نژاد.
اسب نژاد آدم های فعال و لاک پشت نژاد هم که آدم های تنبل و ... .
دسته بندی جالبیه ...
من و شما جزو کدوم دسته هستیم ؟
 
  
    
۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۳۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰