وبسایت شخصی من

۲۹ مطلب با موضوع «خاطرات :: مدرسه» ثبت شده است

افلا یتدبرون ...

... و خلاصه این که، علی عارف مسلکی بود درون گرا، روشنفکری متعهد و مبارز، نویسنده و معلمی ذر پی تفکر و تحقیق بود. یکی از افرادی که برای نخستین بار او را دیده بود، می گفت:« آنچه در او جلب توجه می کرد این بود که به طور فطری از پدیده های طبیعی به شگفت می آمد، می شکفت و لذت می برد».

-------------------------------------------------------------------

متنی رو که خوندین از صفحه ی 167 کتاب ادبیات سال دوم دبیرستان بود و در مورد دکتر علی شریعتی بود ...

مطمئنا ایشان نیازی به تعریف و تمجید ندارند و همه بر مقام علمی والایشان دانایند ...

اما اون نکته ای که برام خیلی جالب بود اینه که با خواندن جمله ی قرمز رنگ بالا به یاد مطلب قرآنی زیر اتفادم :

.

.

.

قبل از خواندن ، دعا کنید که همه ی ما جزو این گوننه افراد باشیم ... (آمین)

.

.

.

 

 

وظیفه ی ما هم تدبر در قرآن و هم تدبر در شگفتی ها و پدیده های طبیعت است ...

 

۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تقلب ....!

ادبیات داشتیم امروز زنگ سوم ...
دبیر محترمونمون آقا (ن.س) یه جور معلمی هستند که وقتی می خوان امتحان بگیرند از قبل اطلاع نمی دهند اگر هم بدهند  به حرف شون نمیشه مطمئن شد ...
خلاصه چند هفته ای بود که می گفتن از 8 درس آخر امتحان می گیرم ولی هفته ها می اومد و ایشون اصلا از امتحان چیزی نمی گفتند!
از قضا امروز گفتند می خوایم امتحان بگیرم ...
البته امتحان هاشون آسونه خیلی هم آسون ...
 
 
 
              
خلاصه سوال ها رو نوشتیم ولی یه سوال مبهم بود برای من !
مبهم یعنی جوابشو نمی دونستیم ...
امان از شیطون...
امان از شیطون ...
فهمیدین چی شد ؟؟؟!!
آفرین ... آره ... تقلب ...
باور کنین خیلی اهل تقلب نیستم (نمی گم کلا نیستم چون دروغ میشه)
دبیرمون در کلاس رو بازکردند ... خوش حال شدم که الان میرن بیرون از پشت سریم که مطمئن بودم جواب اون سوال مبهم رو می دونه جواب رو بپرسم...
سریع بهش نیگا کردم بنده خدا جواب رو گفت ولی چون آهسته گفت نتوستم بفهمم ...
چند لحظه ی بعد دبیرمون از کلاس رفتند بیرون و توی عرض یه دقیقه به جای ایشون معاون پرورشی مون (ق-ع) اومدن سرکلاس ...
از ایشون هحالبت می کشیدم که جلوشون ت.ق.ل.ب کنم ...
خلاصه ایشون یه لحظه از کلاس رفتند بیرون و من زود سرم رو برگردوندم و به دوستم گفتم فالن سوال جوابش چی میشه ولی امان از اتفاقی که افتاد ...
در این خالت که بودم یکهوو معلم ادبیتامون اومدند سرکلاس ...
گفتند فلانی چی کار می کنی ...
منم که دیگه زیاد نمی خواستم دروغ بگم گفتم : آقا دبیر یه سوال ... یعنی یه سوال ... و خلاصه یه جورایی فهموندم که می هواسم تقلب کنم ...
ایشون هم گفتند تفلب؟ عجب ... پس تو چرا رفتی حج و دیگه چیزی نگفتند ...
منم از بعد این قضیه کلا حالم گرفته شد البته نه با خاطر نمره ...
 
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

تیری زهرآلود از جانب شیطان

خدا خیرشون بده معلم دین و زندگیمون رو...

یعنی یه معلم فوق العاده هستند...

بحث کلاس دین و زندگیمان درباره ی نگاه های حرام بود ...

"حاج آقای م.ق" به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) اشاره نمودند که فرموده اند: 

نگاه حرام تیری زهرآلود از طرف شیطان است

و به راستی روی هر کلمه ی این فرموده ی پیامبر می توان مدت ها بحث کرد.

کار تیر کشتن است و بدتر اینکه تیر از طرف شیطان هم باشد که دشمن خونین ما انسان هاست.

زهر آلود نیز یعنی به سرعت در تمام بدن پخش می شود و بدن را ضعیف می کند.

و این گونه است که نگاه حرام انسان ها و به خصوص مردان را می تواند به گناه بیندازد و خداوند نیز در قرآن کریم ابتدا به مردان مومن هشدار داده است که چشمان خود را کنترل کنند چون مردان در این زمینه بیشتر آسیب پذیرند.

البته شیطان بر ما تسلطی ندارد و فقط ما را وسوسه می کند و با یک یاعلی و عزم محکم می توان نگاه های خود را کنترل کرد...

۲۰ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خداحافظی ...

خداحافظی و طلب حلالیت هم برای خودش داستانی داره ...

البته اگه طرف مقابلت دوستات باشن زیاد مشکلی نداره ...

ولی امان از اون لحظه ای که بخوای از معلمات خداحافظی کنی ...

توی این هفته ی آخری سعی کردم از معلم هام خداحافظی کنم ...

راستیتش خیلی در انجام این کار موفق نبودم ...

معلم اول - معلم درس "قــ" جاب آقای "ف" خیلی خوش حال شدن و بسیار گرم با من رو بوسی کردند و گفتند تازه میام سر راهت !

این یه روحیه ی خیلی عالی برای خداحافظی با معلمای دیگرم بود ...

خلاصه از چندتا معلم خداحافظی کردم و از چندتایی هم از بستی خجالت می کشیدم چیزی نتونستم بگم ...

البته تصمیم گرفتم از این دسته معلم های بسیار محترم به صورت تلفنی خداحافظی کنم ...

اینجاس که وافعا میشه به این نتیجه رسید که معلم باید با شاگردش خیلی صمیمی باشه تا تو این جور مواقع شاگرد بنده خدا تو فشار نباشه ...

۲۴ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۵۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰