وبسایت شخصی من

حس دوباره ی حس خوب!

چه تیتر قشنگی زدم انصافا برای این پست. بگذریم!

الان که روی تشک و رو شکمم خوابیدم و دارم با کیبورد لب تاپ خاطره تایپ می کنم،ساعت حدود 5 و نیم 23 رمضان 1443 یا سال 1401 خودمون هستش.

آره دیگه.

شب قدر بود دیشب.

جاتون خالی واقعا.

انصافا یه جمع باصفا تو شهرمون هستن، آدم کیف میکنه بینشون باشه.

سرتون رو درد نیارم.

از مراسم شب قدر که برگشتم خونه خودمون (البته بعد از اینکه بانوجان رو رسوندم خونه شون!)،

سحری رو خوردم و تف تو ریا، تفففف، دو رکعت نماز شب هم خوندم، بعد مدت های مدییییییدی حسش اومد برم نماز جماعت صبح مسجد جامع.

حداقل دو سه ماهی بود که نرفته بودم تو شهر خودمون نماز جماعت صبح متاسفانه... .

جاتون خالی.

دوچرخه رو برداشتم تو هوای ناب سحر اردیبهشت ماه رکاب زنون راهی مسجد شدم.

یادمه دبیرستان بودم خیلی توفیق می شد می رفتم نماز جماعت صبح ... .

چه خاطراتی که زنده نشد برام... .

خاطره نافله صبح خوندن روی دوچرخه حین رفتن طرف مسجد.

خاطره دعای عهد خوندن روی دوچرخه حین برگشتن از مسجد.

خاطره دیدن و سلام کردن به رفتگری که کله صبح داشت خیابون رو جارو میزد.

خاطره نفس کشیدن بوی ناب سحر.

و کلییی خاطره دیگه... .

 

نمی دونم.

شاید تو جو شب قدر بودم که رفتم امروز نماز جماعت صبح.

ولی خیلی دوست دارم خدا توفیق بده بتونم ادامش بدم رفتنشو.

واقعا حس خوبیه.

خیلی خیلی حس خوبیه.

 

حالا دعا کنید شما هم دیگه.

منم دعا می کنم هرکی برام دعا کرد که توفیق نماز جماعت صبح رو خدا بهم بده، خدا متقابلا این توفیق رو بهش بده.

 

خوبه؟! :)

۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بازگشت بعد چندماه ننوشتن!

سلام.

بعد چند ماه ننوشتن خاطرات،

برگشتیم ما.

اتفاقات بسیااااااار زیادی  برام افتاد در این چندماهی که ننوشتم خاطراتش رو.

حالا کاریش نمیشه کرد دیگه. ننوشتمشون و حیف واقعا.

 

ولی مهم ترین اتفاق و خاطره این بود که متاهل شدم :)

15 شعبان 1443 / 27 اسفندماه 1400 / حرم امام رضا (ع) ... .

قسمت همه مجردا به امید خدا.

۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۵:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مثل همیشه لطفت مستدام....

الان ساعتای ۳ شب هست.

سحر روز شهادت حضرت زهرا(س).

مثل دو سال قبل، باز هم آقا امام رضا(ع) طلبید چنین شبی بیایم مشهد.

ساعتای ۶عصر حر کت کردیم با دو تا از بچه‌ها.

بارون و برف تو جاده بود.

ساعتای ۲رسیدیم و گفتیم یه ساعتی تو ماشین بخوابیم و بعد بریم حرم.

نم نم بارون هم داره میباره.

 

بیدارشون کنم بریم حرم یکم سبک شیم.

 

هعی.

الان که فکر می‌کنم میبینم،

همین حرم رفتنمون هم برا سبک شدن خودمونه بیشتر.

نه برای عرض تسلیت شهادت مادر... .

چی بگم... .

 

 

۱۶ دی ۰۰ ، ۰۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دنیا محل آزمایش هست یا نه؟

به نام خدا

می دونید خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که دنیا محل آزمایشه.

شاید بگید خب این رو که همه می دونن!

نه منظورم اینه که خودم قلبا بهش رسیدم و مطمئنم که هر اتفاقی تو هر لحظه از زندگی مون میفته، عکس العمب ما خیلی مهمه و تو سرنوشتمون موثره.

 

اما می دونید مشکل چیه؟

با خودم که فکر می کنم می بینم امثال منی که ادعا داریم آقا ما فهمیدیم که دنیا محل آزمایشه و فلان،

خب وظیفمون خیلی سخت تر میشه.

یعنی حداقلش اینه آخر هر روز یه ربع نیم ساعت باید بشینیم که بگیم خب فلان کارم درست بود یا نه؟

 

خلاصه که کار راحتی نیست، ولی اگر انجام بدیم رشد می کنیم ...

۲۴ آذر ۰۰ ، ۲۱:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آغاز اولین سال تدریس ...

از اول سال تحصیلی امسال، یعنی 1مهر 1400 اولین سال تدریسم رو شروع کردم.

خب رشته مهندسی برق تو دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی رو خوندم.

و باید در هنرستان تدریس کنم.

 

شاید چون خودم در دبیرستان و رشته ریاضی درس خوندم یکم فضای هنرستان برام آشنا نباشه.

ولی خداروشکر الان که یک ماه گذشته تقریبا فضاش خوبه.

 

سه تا درس رو امسال تدریس می کنم برای بچه های رشته الکتوتکنیک:

 

یک: طراحی و نصب تاسیستان حفاظتی و ساختمان های هوشمند (پایه یازدهم)

دو: طراحی و نصب تاسیسات جریان ضعیف (پایه دهم)

سه: طراحی و سیم کشی برق ساختمان های مسکونی

۰۹ آبان ۰۰ ، ۱۹:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰