میگم نگین این پسر خشک مذهبیه و اینا.
میگم نگین این پسر خشک مذهبیه و اینا.
آقا من این دعا رو خیلی دوست دارم. یعنی تو مسجد اینقدر این دعا رو قشنگ حاج آقای (عطـ...) یا حاج آقای (جها...) می خونن که عاشقش شدم. واقعا قشنگه. خب اینم دعا:
حَـسْـبِــیَ اللَّهُ وَ کَــفَــى سَــمِــعَ اللَّهُ لِــمَــنْ دَعَـــا لَـــیْــسَ وَرَاءَ اللَّهِ مُــنْـــتَـــهَــى
معنی اش هم جالبه :
من را خدا بس است و کافى است شنود خدا از هر که دعا کند (به راستی) نیست وراء خدا نهایتى.
دیروز بعد مدت ها رفتم نماز جماعت ظهر.
قبل وارد سالن مسجد شدن صدای صلوات حاج آقا (طا...) رو شنیدم فهمیدم که داره نماز شروع میشه و امام جماعت آقا (حدا...) دارن اقامه میگن.
وارد شدم. دیدم صف اول خالیه. رفتیم صف اول. دست راستم دیدم آقای (بر...) معلم دیفراسیل دوران دبیرستانم بودند. بهشان سلام کردم. نماز رو شروع کردم. بین دو نماز دیدم متوجه شدم که سمت چپم حاج آقای (اکبـ....) معلم علوم دوران راهنمایی ام هستند. (شما بین نماز حواستون به دور و برتون نباشه. کار خوبی نیست!)
خلاصه جالب بود برام.
برا شما جالب نبود؟!
عه چرا؟!
سلام
از دست خودم ناراحتم. خیلی هم ناراحتم.
امروز ساعت 12 و چهل و خورده ای دیگه از مغازه اومدم بیرون. 2دقیقه به اذون ظهر بود. سوار دوچرخه شدم. هی دو دل بودم. با خودم می گفتم خب برم نماز جاعت دیگه. باز می گفتم نه برم با گوشی بازی کنم!
آخه یه بازی جدید نصب کردم رو گوشیم به اسم منچ. بازی مسخره ولی معتاد کننده!
خلاصه از دور میدون و جلو مسجد رد شدم و گفتم بی خیال نماز جماعت! (خاک تو سرم).
رسیدم خونه.
با خودم گفتم حداقل نماز اول وقت رو بخونم. ولی بازم گوشیم رو دیدم و گفتم یه دست بازی کنم قبل از غذا حتما نماز می خونم.
بازی رو شروع کردم یه 20 دقیقه طول کشید. تموم که شد سفره رو انداخته بودند. رفتم غذا خوردم. بین غذا خوردن ناخودآگاه با خودم می گفتم محمد جان خدا چقدر به تو نعمت داده که بتونی راحت غذا بخوری اون وقت تو نماز اول وقت رو نمی خونی؟!
غذا رو خوردم بازم سر دوراهی: بازی با گوشی یا نماز؟!
بازم گفتم یه بار بازی کنم میرم بعد نماز می خونم.
این یه بار بازی همانا و 3 ساعت بازی کردن همانا.
بعدشم که 1ساعت خوابیدم.
ساعت 5ونیم بیدار شدم.
بازم بازی کردم.
آره ...
ساعت 6عصر نماز خوندم.
حالا فهمیدی چرا از دست خودم ناراحتم.