وبسایت شخصی من

برنامه درس خواندن ماه رمضان

از این به بعد ساعت خواب و درس خوندنم عوض میشه ان شاءا... .

1- اذون مغرب رو ساعت هشت وربع میگن. تا 8ونیم نماز.
2- از8ونیم تا ساعت 9وربع افطار.
3- از ساعت 9ونیم تا 10ونیم درس.
4- از 10ونیم خواب تا 3.
5- از 3 تا یه ربع به4 سحری.
6- از یه ربع به 4 تا اذون صبح، ... .
7- تا ساعت 5ونیم نمازصبح.
8- از 5ونیم تا 6ونیم درس.
9-بعد از برگشتن از دانشگاه، تا اذون مغرب درس.

خدای من. خودت کمک کن بتونم درس بخونم و وقتمو تلف نکنم.
۱۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

و اینک رمضان ...

خدایا!

میدونم خودم که تو این دو هفته باید تلاش بیشتری می کردم. باید زحمت بیشتری می کشیدم. میدونم نتونستم شکر نعمتت رو به جا بیارم.
تسلیم!
خدایا! ولی بذار امشب و فرداشب بتونم خودمو برا مهمونیت آماده کنم.
این دفعه هم بگذر از سر تقصیرات من سر تا پا گناه ...
شیرینی عفوت رو بهم بچشون. بذار دوباره بتونم برا نمازشب بیدار شم.
خدایا ... .
۱۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

وظایفی دارم.

به جز خوب درس خواندن و خوب وقت گذاشتن برای درس، وظایف دیگری هم به دوش من هست.

نمیشه که بی تفاوت بود.

مثلا الان ما اگه زبون عربی و انگلیسی رو یاد بگیریم و کارهای گرافیکی هم بلد باشیم، میشیم یه سرباز قدرتمند برای مقابله با حرکات دشمن و ضربه زدن به اون ها.

بارها به این مسئله پی بردم ولی کاری نمی کنیم. مگر شهادت فقط تو جنگ مستقیم محقق میشه؟

تو اگه یه سرباز سایبری قوی بشی نمیتونی موثر باشی؟

بله فقط صحبت کردن و آرزوی های زیبا کردن، خیلی سادست. ولی مای عمل که میاد مشخص میشه چند مرده حلاجیم.

امان از تنبلی

امان از تنبلی

امان از تنبلی ...

۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تسبیح کربلا ...

رفته بودم نمازجمعه این هفته.

نشستم بیرون داخل فضای باز دانشگاه تهران.

دیدم یه جوون ریشی 27اینا ساله اومد که گوشیش رو تحویل بده. چهرش خیلی آشنا بود. خیلی. ولی نمیدونستم کجا دیدمش.

یک تسبیح کوچیک خاکی کربلا دستش بود.

از اون لحظه که این صحنه رو دیدم، یه حسی تو دستام ایجاد شده، الانم هست، که دیگه نمی تونستم تسبیح کربلا دستم نگیرم.

یادم اومد یکی از بچه ها (محسن سلیمانـ...) ترم قبل یکی از این تسبیح ها ، سوغات آوره بود.

امروز داخل چمدون اینام رو گشتم ولی نبود. ظاهرا بردمش خونه.

به (مرتضی غفوریا...) هم دیروز گفته بودم تسبیح کربلا نداری؟! گفت چرا یکی دارم. خلاصه که همین به ربع پیش رفتم اتاقشون که رو به رو اتاقمون هم هست، و تسبیح رو گرفتم. الانم جلومه. نمی دونم این حسه که خیلی هم لذت بخشه چیه.

نمی تونم تسبیح کربلام رو از دستام دور کنم. باید جلو چشم باشه همیشه.

ان شاءا... رحمت و نعمتی از طرف خدا باشه.

اینم عکس تسبیح

 

 

۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سید ابراهیم ... .

دیروز قسمت شد بریم دیدار خانواده شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده. یا همون سید ابراهیم.

رفتیم خونه پدری ایشون. پدرشون بودند. مادرشان هم بودند ولی از آشپزخونه بیرون نیامدند. یعنی جلوی آشپزخونشون یک پارچه زده بودند و فقط پذیرایی رو میداند به نوه شون که بیاره. صوت دیدار رو گرفتیم. میذارم بعدا.

۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰