وبسایت شخصی من

کجا میرِی؟! چه کار میکنی؟!

سلام.

به خودم میگم. داری کجا میری محمدجان؟!
حواست به وقت هایی و تک تک لحظه هایی که داری میگذرونی هست؟ می دونی واسه تک تک اون ها باید اون ور جواب بدی؟
می دونی اگه میخوای که عاقبت به خیر بشی ، حالا شهادت یا هرچی لایقش باشی ، باید با کارهات به خدا نشون بدی لیاقت داری؟!
حواست هست که که اگه میخوای یه زندگی خوب تو آینده داشته باشی از خیلی وقت پیش مقدماتشو با کارات باید آماده کنی؟!
 
خدا کنه دیگه غافل نشم ...
۱۷ دی ۹۷ ، ۱۷:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ماشین الکتریکی 1

سلام به خودم !

قرار نشد بزنی زیرش ها؟!

حالا دو تا مثال رو نمی فهمی نباید بگی نه دیگه این درسو می افتم!

باشه عزیز؟!

خب حالا مجدد ذهنم رو آروم می کنم.

من ماشین رو تا جایی که می تونم می خونم. بقیش دیگه با خدا.

خب فعلا.

فردا امحان ماشین الکتریکی 1 پایان ترم داریم ... .

۱۴ دی ۹۷ ، ۱۹:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

21 سال

سلام...

دارم درس می خونم الان مثلا. امتحانات پایان ترم از شنبه شروع میشه.

ماشین الکتریکی داریم.

اینا مهم نیست زیاد!

امشب تولدمه. میشم 21 سال کامل.

نوشتنم نمیاد. کارای مهم تری دارم تو ذهنم. باید اونا رو انجام بدم.

لطفا دعا کنید برام.

۱۲ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

چیزی ندارم غیر تو ...

سلام خدا!

۲۴ آذر ۹۷ ، ۰۵:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

م ح عیسی زاده (خاطره اربعین 97)

م ح عیسی زاده اسمش بود.

قرار بود با ابوالفضل و وحید همراه هم مسیر نجف کربلا رو بریم.

من و محمدحسین رفتیم کاظمین سامرا. وقتی برگشتیم ساعت 1شب جمعه بود. ابوالفضل و وحید چون ما دیر رسیده بودیم رفته بودند. من مونده بودم با محمدحسین که سال اولش بود می خواست مسیر پیاده روی رو بیاد!

خلاصه یادم نمیره خیلی بهش سخت گذشت با من.

۰۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰