سر کلاس معادلات با استاد شکرابی درس داشتیم. ساعت یک و نیم تا 3 و نیم. همراه ناهار امروز بهمون پرتقال دادند. خلاصه سر کلاس،استاد پای وایت برد داشت می نوشت. 

یک دفعه یک پرتقال از ردیف اول کلاس قِل خورد و رفت پایین سکوی کلاس ایستاد. چندتا از بچه ها خندیدند و همهمه ی کمی شد طوریکه اصلا استاد هیچ چیزی نفهمید(البته ظاهرا).

استاد بعد از حدود 10 دقیقه وقتی نوشتنش تموم شد خیلی خونسرد اومد از سکو پایین و خم شد پرتقال رو برداشت و اون رو پوست کند و خورد!

خیلی برام جالب بود که چجوری استاد متوجه این پرنقال شد چون پشتش به اون بود و اون روی سکو بود و پرتقال پایین سکو و هیچ گونه دیدی نداشت!

گفتنی است(!!) پرتقاله هم از دست یکی از بچه ها (محمد ش ی خ ) افتاد چون اون داشت سرکلاس با اون بازی می کرد !!!!