الان شما بیا داخل نمازخونه خوابگاه داد بزن (دو تا یکی ...!).

همه میگن فلانی ... .

خب الان میگم قضیه چیه.

خدارو صد هزار مرتبه شکر توفیق شد یه حرکتی ماه رمضون امسال داخل خوابگاه انجام بشه. طرح غذای نذری.

اینجوری که بین بچه ها اطلاعیه داده شد هرکی از دوستان خوابگاه که دوست داره می تونه با یه نفر دیگه شریک شن و غذای رزو شده سلف برای افطار یا سحر رو باهم بخورن تا یه دونه غذا دست نخورده و سالم بمونه برای غذای نذری. واضح توضیح دادم؟!

خب اینجوری هر شب تعدادی غذا جمع می شد و هرشب بین نیازمندان توزیع می شد.

وای چقد خاطرس اینا.

جاتون خالی چند شب اول خودمون می رفتیم پخش می کردیم غذاها رو. با موتور (علیرضا مشهـ....). ساعت 10 اینا می زدیم بیرون. دور و بر میدون بهارستان اینا.

یادم نمیره (بهتره بگم ای کاش یام نره) اون شبی که با یدونه پیرهن بودم و بارون گرفت.

یادم نمیره (بهتره بگم ای کاش یام نره)  اون غذایی که به بچه نیم وجبی سرچهارراه دور و بر میدون ولیعصر دادیم. (بارونم می اومد ها)

خلاصه با زیاد شدن تعداد غذاها دیگه از توان ما پخش کردنش بیرون بود.

با یه گروه خیریه هماهنگ کردیم هرشب غذاها رو می فرستادیم اونا پخش می کردن.

حدود بیست و چندی شب این حرکت انجام شد. با متوسط 25 غذا هرشب.

خلاصه که خیلی حرف ها هست ولی دیگه بسه.

خدا قبول کنه از همه دوستانی که کمک کردن.

 


خاطرات ماه مبارک رمضان 1398.